جدول جو
جدول جو

معنی مردم آمیزی - جستجوی لغت در جدول جو

مردم آمیزی(مَ دُ)
معاشرت بسیار با مردم. خلیق و خوشرفتاری و معاشرتی بودن. عمل و صفت مردم آمیز
لغت نامه دهخدا
مردم آمیزی
معاشرت بسیار با مردم
تصویری از مردم آمیزی
تصویر مردم آمیزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مردم آمیز
تصویر مردم آمیز
خوش خو و با ادب، آنکه با مردم آمیزش و معاشرت کند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ هََ)
مرهم نهی. ترتیب دادن مرهم:
تیغ از آنسو به قهر خونریزی
رفق از آنسو به مرهم آمیزی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ پَ)
خلیق متواضع. (آنندراج). مردم جوش. که با خلایق بجوشد و خوشرفتاری و معاشرت کند. مقابل مردم گریز:
چون به ریش آمد و به لعنت شد
مردم آمیز و صلح جوی بود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ گُ)
گوشه گیری. اعتزال. عمل مردم گریز. رجوع به مردم گریز شود
لغت نامه دهخدا
آنکه با مردم آمیزش کند بسیار معاشرت: چون بریش آمدو بلعنت شد (امرد) مردم آمیز و مهر جوی بود. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار